دانشجو را هیچ زندانی نمیتواند
چنین خفن، قلم و تن و زبان و اندیشه را فروختن، و گردن گذاشتن به خفقان! عادت کردن به... خفه خون گرفتن در برابرِِ... برادری با خفقان؟ درجستجوی داشتن، دانشجو را به جرم چپ، نداشتن در آزادی! و داشتن درخفقان؟ نه!
ما که زادهی دانشگاهیم، معتادِ به این عادت نیستیم نبودهایم، خفقان را عادی نمی بینیم، عادت نمیخواهیم. در کشوری که عیادتِ زندانش، عیادتِ آزادیست، به زنجیر کشاندنِ دانشجویان، بندی کردن ِدانشجوییست، دانشگاه خانهی فکرهای آزادیست، ما که مسجد را بیرون کرده بودیم از دانشگاه، حضور ِ دانشجو را در ندامتگاه، اهانت به آن سکوتی میدانیم که اینروزها بنگاههای خبری استفادهی سوء میکنند از آن! سرکوبِ میدانی ِ دانشجویان، در حضور ِسکوتِ باستانیِ همهگان، آریِ تا هنوزی به میدانداریِ خفقان است. خفقان، به سانسور اندیشه، به سرکوب حرکتهای دانشجویی، به نبود آزادی بیان، به غیبت حقوق اولیهی شهروندی، چهرهای طبیعی داده، بخشی از طبیعت شده است.
با هیچ سکوتی، هیچ مصلحتی، با هیچ منفعتی، هیچ تجارتی، با حس ِکثیفِ محافظهکاری کنار آمدن نباید، نیاییم. زنجیرها، شکنجهها، قتلها، خفقانها: زندان را اگر از ریخت نیاندازیم، از ریخت میافتیم.
ما به زنجیر کشیدن دانشجویان ایرانی در کنج زندانهای رژیم را نقض آشکار حقوق بشر میدانیم. حقوق بشر: حقوقی که از ما سلب شد و همآره برایش مبارزه کرده، میکنیم.
با دانشجویانِ ایران، با حرکتهای دانشجویی در ایران، با دانشجویان زندانی، همراهایم، آزاد میخواهیمشان.
پرهام شهرجردی و علی عبدالرضایی
چنین خفن، قلم و تن و زبان و اندیشه را فروختن، و گردن گذاشتن به خفقان! عادت کردن به... خفه خون گرفتن در برابرِِ... برادری با خفقان؟ درجستجوی داشتن، دانشجو را به جرم چپ، نداشتن در آزادی! و داشتن درخفقان؟ نه!
ما که زادهی دانشگاهیم، معتادِ به این عادت نیستیم نبودهایم، خفقان را عادی نمی بینیم، عادت نمیخواهیم. در کشوری که عیادتِ زندانش، عیادتِ آزادیست، به زنجیر کشاندنِ دانشجویان، بندی کردن ِدانشجوییست، دانشگاه خانهی فکرهای آزادیست، ما که مسجد را بیرون کرده بودیم از دانشگاه، حضور ِ دانشجو را در ندامتگاه، اهانت به آن سکوتی میدانیم که اینروزها بنگاههای خبری استفادهی سوء میکنند از آن! سرکوبِ میدانی ِ دانشجویان، در حضور ِسکوتِ باستانیِ همهگان، آریِ تا هنوزی به میدانداریِ خفقان است. خفقان، به سانسور اندیشه، به سرکوب حرکتهای دانشجویی، به نبود آزادی بیان، به غیبت حقوق اولیهی شهروندی، چهرهای طبیعی داده، بخشی از طبیعت شده است.
با هیچ سکوتی، هیچ مصلحتی، با هیچ منفعتی، هیچ تجارتی، با حس ِکثیفِ محافظهکاری کنار آمدن نباید، نیاییم. زنجیرها، شکنجهها، قتلها، خفقانها: زندان را اگر از ریخت نیاندازیم، از ریخت میافتیم.
ما به زنجیر کشیدن دانشجویان ایرانی در کنج زندانهای رژیم را نقض آشکار حقوق بشر میدانیم. حقوق بشر: حقوقی که از ما سلب شد و همآره برایش مبارزه کرده، میکنیم.
با دانشجویانِ ایران، با حرکتهای دانشجویی در ایران، با دانشجویان زندانی، همراهایم، آزاد میخواهیمشان.
پرهام شهرجردی و علی عبدالرضایی
No comments:
Post a Comment