اخبار و مقالات خود را به azadi.barabari@gmail.com بفرستید.
وبلاگ آینه آزادی و برابری http://avbi.blogspot.com/

NOTHING CAN STOP US

December 11, 2007

بیانیه ی اعلام موجودیت فعالین چپ یزد

اعلام برگزاری مستقل مراسم گرامیداشت روز دانشجو توسط فعالین چپ در تهران و سایر شهرستان ها در روز 13 آذر و متعاقب آن یورش وحشیانه و گسترده نیروهای امنیتی به فعالین چپ در سراسر کشور و بازداشت آن ها نشان از ورود جریان چپ به یک دوران نوین یعنی حضور مستقل و مطرح شدن آن به عنوان جریانی با بدنه ی کمی و کیفی مشخص در دانشگاه داشت .

جریان چپ با مولفه های خاص خود که از یک سو ادامه دهنده ی سنت جریان تاریخی چپ در ایران و از دیگر سو با انتقاد علمی ، نظری و عملی به جریان گذشته توانست راه تازه ای برای شیفتگان آزادی و برابری که در سراسر کشور به طور پراکنده فعالیت می کرند ، بگشاید و آنها را بیش از پیش منسجم کرده و به سوی اتحاد و سازمان یابی رهنمون سازد .

ما نیز به عنوان جمعی از فعالین چپ یزد به این جمع بندی و باور رسیدیم که می بایست حضور و وجود مستقل خود را به صورت نیروی سازمان دهی شده ی چپ اعلام نماییم . اگرچه شرایط اضطراری پیش آمده و کمبود وقت مانع آن است که به طور مشخص به بیان آراء و گرایش خود بپردازیم ولی به زودی و پس از آزادی تمامی رفقای در اسارتمان به بیان تئوریک نظرات خود خواهیم پرداخت.

نابود باد ارتجاع

پیروز باد سنگر سرخ مبارزه انقلابی

http://www.yazdlefts.blogfa.com/

2 comments:

fatahi said...

faaline yazd chera?
chera masalan kanoone azadixah va barabari talab na?

azadixah va barabari talab yek esme ejtemaee va besyar aali baraye chap ha va socialist ha va komonist hast.

Anonymous said...

به گُلگشت جوانان،
یاد ما را زنده دارید، ای رفیقان!
که
ما در ظلمت شب،
زیر بال وحشی خفاش خون آشام،

نشاندیم این نگین صبح روشن را،
به روی پایه انگشتر فردا.

و خون ما،
به سرخی گُل لاله
به گرمی لب تبدار بیدل
به پاکی تن بیرنگ
ژاله
ریخت بر دیوار هر کوچه،
و رنگی زد به

خاک تشنه هر کوه،
و نقشی شد به فرش سنگی میدان هر
شهری...
و این‌ست آن پرنده نرم شنگرفی،

که می‌بافید
و این‌ست آن گُل آتش‌فروز شمعدانی،
که در باغ بزرگ شهر می‌خندد
و این‌ست
آن لعل زنانی را که می خواهید
و پرپر می‌زند ارٍواح ما،
اندر سرود عشرت جاویدتان
و عشق ما
ست لای برگ‌های هر کتابی را
که می‌خوانید.

***

شما یاران نمی دانید،
چه
تب‌هایی، تن رنجور ما را آب می‌کرد
چه لب‌هایی، به جای نقش خنده، داغ می‌شد
و چه امیدهایی در دل غرقاب خون، نابود می‌گردید

ولی ما دیده‌ایم اندر نمای دوره خود،
حصار ساکت زندان،
که در خود می‌فشارد نغمه‌های زندگانی را.
و رنجی کاندرون کوره خود می‌گدازد آهن تن‌ها،



طلسم پاسداران فسون، هرگز نشد کارا
کسی از ما،
نه پای از راه گردانید
و نه در راه دشمن
گام زد
و این صبحی که می‌خندد به روی بام‌هاتاٍن
و این نوشی که می‌جوشد درون جام‌هاتان گواه ماست، ای یاران!
گواه پایمردی ما
گواه

عزم ما
کز رزم‌ها
جانانه‌تر شد!