کیست که کلوپشتوک را ستایش نکند؟
ولی آیا همه آثار او را می خوانند؟ خیر
ما می خواهیم کمتر به ما احترام کنند
در عوض با تعمق بیشتری نوشته های ما را بخوانند
«لسینگ»
برونوی مقدس در این زمانه شیطان هم برای پیشبرد کارهایش انجیل می خواند.
«مارکس»
از آن جا که حفظ استقلال پرولتاریا تنها تضمین به دست آوردن رهبری ِ انقلاب و پیروزی در آن است، یک مرزبندی ِ قاطع را در تمامی ِ عرصه های ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی طلب می کند. آن چه که از سوی جانبداران اندیشه های پادرهوای ِ راست کیش در مورد مارکسیسم ساطع می شود، پیوسته در لفافه ای زخیم پیچیده می شود که ضریب انحراف بالایی را قرار داده است که تا حدِ مشتبه کردن ِ آن با متضاد خویش پیش می رود و به گفته ﻰ برشت تمام جنبه های افراطی ِ سرمایه داری را به کمونیسم نسبت می دهد. برابری در مارکسیسم را با یکسان کردن و شبیه سازی ِ انسان ها، یکی می کند که عیناً در جامعه ﻰ سرمایه داری رخ داده است. جامعه ﻰ بورژوایی جامعه ﻰ احساس های پژمرده تمامی انسان ها را تبدیل به فانتزی های هالیوودی و فرد را تبدیل به فانتزی ِ اتمیستی ِ رابینسون کروزه ای کرده است. ارزش های بیگانه ای را به صورت جمعی بر انسان ها حاکم کرده است که فرد را در پای آن ارزش های جمعی به مسلخ می برد و اتهام نابودی ِ فردیت فرد را به پای جمع به مارکسیسم می زند. در صورتی که هدف مارکس، تحقق کامل فردیت است که در پیوند با دست یافتن به اجتماعی ست که در آن ضرورت های تاریخی و فراتاریخی چنان سازمان یافته اند که شکوفایی فرد و خودبیانگری و خودآفرینی ِ وی بتواند در آن به عینیت برسد. در جامعه ﻰ سرمایه محور امروز انسان ها به درجه ﻰ از همنوایی و همشکلی رسیده اند که فردیتشان به میزان چشمگیری نابود شده است. آنها کالاهایی هستند در خدمت نهادهای پرتوان. این واقعیت جامعه ﻰ سرمایه داری را به سختی بتواند از کاریکاتور سوسیالیسم ِ مارکسیستی، آن طور که از سوی مخالفان آن ترسیم شده، متمایز کرد. آنها به جسته گریخته هایی که از ادله ﻰ مارکسیستی به گوششان خورده است متوسل شده و آن را وارونه جلوه می دهند. کمونیسم را اتوپیا می کنند و تمامی ِ مکاشفات مارکس را بشارت های اخلاقی می پندارند که مارکس آنها را پیامبرگونه در تمام عمر موعظه کرده و بشریت را بدان نوید داده است و آلترناتیو چپ را یک آرمان شهر دست نیافتنی با واقعیت و فراموش می کنند که این ماتریالیسم تاریخی ِ مارکس است که به بهترین نحو و علمی ترین روش، فهم درست از جهان را به ویژه فهم جهان تاریخی و اجتماعی انسان را شرطی لازم برای محقق شدن ِ عمل انضمامی موفق، دریافته است.
از وظایف ماست که با این تغییر سمت همه جانبه در آگاهی و با این انحرافات که به دستآویزی در تقابل اجتماعی و ایدئولوژیک (تفسیر مبارزه ﻰ طبقاتی تبدیل به سلاح مبارزه ﻰ طبقاتی می شود، درست همان طور که معنی ِ دموکراسی تبدیل به صحنه ای برای مبارزه برای تعیین مضمون دموکراسی می گردد) دست به مبارزه ای بی امان و پیگیر زنیم و با شفاف سازی و تعیین حدود و ثغور، از ارائه ﻰ تصویرهای عوامانه از مارکسیسم جلوگیری نماییم. پاسخ این انحرافات نیز هر چند عملاً دشوار باشد، اصولاً ساده است: پاسخ ِ دموکراسی ِ کاذب، دموکراسی ِ واقعی است و ابهامات مارکسیسم های گوناگون و تصاویر کج و معوج را تنها می توان به کمک مارکسیسم مارکس و خطوط اصلی ِ اندیشه ﻰ وی و با پراتیک و مبارزه ﻰ مداوم، زدود. زمانی لنین در «دولت و انقلاب» نوشت: اکنون برای ارائه ﻰ مارکسیسم تحریف نشده به توده ﻰ مردم، واقعاً باید دست به حفاری زد.
اسّ و اساس عمده ﻰ این کینه، منافع بسیار واقعی بورژوازی است. آن ها با ارائه ﻰ تصویری باژگونه، می خواهند به زیست وضعیت موجود یاری رسانند. لنین می گوید: مادام که افراد فرانگیرند در پس هر یک از جملات، اظهارات و وعده و وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست همواره قربانی ِ سفیهانه ﻰ فریب و خودفریبی بوده و خواهند بود (سه منبع و سه جزء مارکسیسم، لنین).
دیالکتیکِ تاریخ چنان است که پیروزی ِ مارکسیسم، دشمنان خود را وادار می نماید که به لباس مارکسیسم درآیند. بورژوازی می خواهد همه چیز را مال خود کند. سفله گویی های عجیب آنان در مورد مارکسیسم، در این ظرف است که معنا می یابد. نمود حرف های آنان از این رهگذر است که به ماهیت واقعی ِ آنان پیوند می خورد. ایدئولوژی ها با گمراه کردن ِ استثمار پذیران در مورد موقعیت شان در جامعه سعی در حفظ و بقای جامعه ﻰ طبقاتی دارند و سعی در جلوه دادن طبقه ای خاص به صورت منافع عمومی. این است ماهیت راستین اظهار نظرها و ژاژخاییهای اخیر لیبرالیسم ترسوی ایرانی در ارگانهای رسمیشان. آنها در مطبوعات یک سر و صد زبان خویش سعی می کنند با تحریف مارکسیسم این برنده ترین سلاح طبقات فرودست در مبارزه ﻰ طبقاتی آن را تبدیل به یک نظریه ﻰ انتقادی ـ فرهنگی و به سکه های بی نقش دیگر، کنند. در راستای همان منافع طبقاتی و سیاسی شان، در شرایط حاکم بر کشور تلاش می کنند در جهت جاانداختن یک مارکسیسم اخته شده زیرا که چپ بزرگترین دشمن آنهاست و آلترناتیو چپ بزرگترین و انسانی ترین رغیب آنان.
رشد مارکسیسم و بسط و تحکیم اندیشه های آن در سالیان اخیر در میان جنبش های گوناگون اجتماعی و حاکم شدن منظر کارگری بر افق این جنبش ها، موجب آن می شود که حملات بورژوازی بر ضد مارکسیسم زیادتر و شدیدتر گردد و در همین راستا دست به ائتلاف گسترده ای زنند. لیبرالیسم میان پوسیده کوشش می کند به شکل اپورتونیسم ِ سوسیالیستی خود را جا نماید. لیبرالیسم ترسوی ایرانی که بارها در برابر ارتجاع سر تکریم فرود آورده و فرود خواهد آورد. در این شرایط است که سوسیال دموکراسی ِ پارلمانتاریستی می شود مارکسیسم ناب و امید خسروی ها و بابک احمدی ها و فرخ نگهدارها می شوند طلایه دار اندیشه های سوسیالیستی در ایران. نتیجه ﻰ سیاسی ِ ساده و الگوسازی های مکانیکی چون دولت رانت خوار نفتی، تئوری اصلاحات و نظریه ﻰ فقدان دموکراتیک توده ای و آشفته بافی های دیگر به عنوان علل دیکتاتوری ِ حاکم بر ایران چیزی نخواهد بود جز درغلتاندن ِ جامعه ﻰ ایرانی به چنگال چندین دهه استبداد و دیکتاتوری دیگر با روبنایی متفاوت (واکاوی و طرح و نقد این نظریه ها در این مجال نمی گنجد).
زنده باد آزادی و برابری
ولی آیا همه آثار او را می خوانند؟ خیر
ما می خواهیم کمتر به ما احترام کنند
در عوض با تعمق بیشتری نوشته های ما را بخوانند
«لسینگ»
برونوی مقدس در این زمانه شیطان هم برای پیشبرد کارهایش انجیل می خواند.
«مارکس»
از آن جا که حفظ استقلال پرولتاریا تنها تضمین به دست آوردن رهبری ِ انقلاب و پیروزی در آن است، یک مرزبندی ِ قاطع را در تمامی ِ عرصه های ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی طلب می کند. آن چه که از سوی جانبداران اندیشه های پادرهوای ِ راست کیش در مورد مارکسیسم ساطع می شود، پیوسته در لفافه ای زخیم پیچیده می شود که ضریب انحراف بالایی را قرار داده است که تا حدِ مشتبه کردن ِ آن با متضاد خویش پیش می رود و به گفته ﻰ برشت تمام جنبه های افراطی ِ سرمایه داری را به کمونیسم نسبت می دهد. برابری در مارکسیسم را با یکسان کردن و شبیه سازی ِ انسان ها، یکی می کند که عیناً در جامعه ﻰ سرمایه داری رخ داده است. جامعه ﻰ بورژوایی جامعه ﻰ احساس های پژمرده تمامی انسان ها را تبدیل به فانتزی های هالیوودی و فرد را تبدیل به فانتزی ِ اتمیستی ِ رابینسون کروزه ای کرده است. ارزش های بیگانه ای را به صورت جمعی بر انسان ها حاکم کرده است که فرد را در پای آن ارزش های جمعی به مسلخ می برد و اتهام نابودی ِ فردیت فرد را به پای جمع به مارکسیسم می زند. در صورتی که هدف مارکس، تحقق کامل فردیت است که در پیوند با دست یافتن به اجتماعی ست که در آن ضرورت های تاریخی و فراتاریخی چنان سازمان یافته اند که شکوفایی فرد و خودبیانگری و خودآفرینی ِ وی بتواند در آن به عینیت برسد. در جامعه ﻰ سرمایه محور امروز انسان ها به درجه ﻰ از همنوایی و همشکلی رسیده اند که فردیتشان به میزان چشمگیری نابود شده است. آنها کالاهایی هستند در خدمت نهادهای پرتوان. این واقعیت جامعه ﻰ سرمایه داری را به سختی بتواند از کاریکاتور سوسیالیسم ِ مارکسیستی، آن طور که از سوی مخالفان آن ترسیم شده، متمایز کرد. آنها به جسته گریخته هایی که از ادله ﻰ مارکسیستی به گوششان خورده است متوسل شده و آن را وارونه جلوه می دهند. کمونیسم را اتوپیا می کنند و تمامی ِ مکاشفات مارکس را بشارت های اخلاقی می پندارند که مارکس آنها را پیامبرگونه در تمام عمر موعظه کرده و بشریت را بدان نوید داده است و آلترناتیو چپ را یک آرمان شهر دست نیافتنی با واقعیت و فراموش می کنند که این ماتریالیسم تاریخی ِ مارکس است که به بهترین نحو و علمی ترین روش، فهم درست از جهان را به ویژه فهم جهان تاریخی و اجتماعی انسان را شرطی لازم برای محقق شدن ِ عمل انضمامی موفق، دریافته است.
از وظایف ماست که با این تغییر سمت همه جانبه در آگاهی و با این انحرافات که به دستآویزی در تقابل اجتماعی و ایدئولوژیک (تفسیر مبارزه ﻰ طبقاتی تبدیل به سلاح مبارزه ﻰ طبقاتی می شود، درست همان طور که معنی ِ دموکراسی تبدیل به صحنه ای برای مبارزه برای تعیین مضمون دموکراسی می گردد) دست به مبارزه ای بی امان و پیگیر زنیم و با شفاف سازی و تعیین حدود و ثغور، از ارائه ﻰ تصویرهای عوامانه از مارکسیسم جلوگیری نماییم. پاسخ این انحرافات نیز هر چند عملاً دشوار باشد، اصولاً ساده است: پاسخ ِ دموکراسی ِ کاذب، دموکراسی ِ واقعی است و ابهامات مارکسیسم های گوناگون و تصاویر کج و معوج را تنها می توان به کمک مارکسیسم مارکس و خطوط اصلی ِ اندیشه ﻰ وی و با پراتیک و مبارزه ﻰ مداوم، زدود. زمانی لنین در «دولت و انقلاب» نوشت: اکنون برای ارائه ﻰ مارکسیسم تحریف نشده به توده ﻰ مردم، واقعاً باید دست به حفاری زد.
اسّ و اساس عمده ﻰ این کینه، منافع بسیار واقعی بورژوازی است. آن ها با ارائه ﻰ تصویری باژگونه، می خواهند به زیست وضعیت موجود یاری رسانند. لنین می گوید: مادام که افراد فرانگیرند در پس هر یک از جملات، اظهارات و وعده و وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست همواره قربانی ِ سفیهانه ﻰ فریب و خودفریبی بوده و خواهند بود (سه منبع و سه جزء مارکسیسم، لنین).
دیالکتیکِ تاریخ چنان است که پیروزی ِ مارکسیسم، دشمنان خود را وادار می نماید که به لباس مارکسیسم درآیند. بورژوازی می خواهد همه چیز را مال خود کند. سفله گویی های عجیب آنان در مورد مارکسیسم، در این ظرف است که معنا می یابد. نمود حرف های آنان از این رهگذر است که به ماهیت واقعی ِ آنان پیوند می خورد. ایدئولوژی ها با گمراه کردن ِ استثمار پذیران در مورد موقعیت شان در جامعه سعی در حفظ و بقای جامعه ﻰ طبقاتی دارند و سعی در جلوه دادن طبقه ای خاص به صورت منافع عمومی. این است ماهیت راستین اظهار نظرها و ژاژخاییهای اخیر لیبرالیسم ترسوی ایرانی در ارگانهای رسمیشان. آنها در مطبوعات یک سر و صد زبان خویش سعی می کنند با تحریف مارکسیسم این برنده ترین سلاح طبقات فرودست در مبارزه ﻰ طبقاتی آن را تبدیل به یک نظریه ﻰ انتقادی ـ فرهنگی و به سکه های بی نقش دیگر، کنند. در راستای همان منافع طبقاتی و سیاسی شان، در شرایط حاکم بر کشور تلاش می کنند در جهت جاانداختن یک مارکسیسم اخته شده زیرا که چپ بزرگترین دشمن آنهاست و آلترناتیو چپ بزرگترین و انسانی ترین رغیب آنان.
رشد مارکسیسم و بسط و تحکیم اندیشه های آن در سالیان اخیر در میان جنبش های گوناگون اجتماعی و حاکم شدن منظر کارگری بر افق این جنبش ها، موجب آن می شود که حملات بورژوازی بر ضد مارکسیسم زیادتر و شدیدتر گردد و در همین راستا دست به ائتلاف گسترده ای زنند. لیبرالیسم میان پوسیده کوشش می کند به شکل اپورتونیسم ِ سوسیالیستی خود را جا نماید. لیبرالیسم ترسوی ایرانی که بارها در برابر ارتجاع سر تکریم فرود آورده و فرود خواهد آورد. در این شرایط است که سوسیال دموکراسی ِ پارلمانتاریستی می شود مارکسیسم ناب و امید خسروی ها و بابک احمدی ها و فرخ نگهدارها می شوند طلایه دار اندیشه های سوسیالیستی در ایران. نتیجه ﻰ سیاسی ِ ساده و الگوسازی های مکانیکی چون دولت رانت خوار نفتی، تئوری اصلاحات و نظریه ﻰ فقدان دموکراتیک توده ای و آشفته بافی های دیگر به عنوان علل دیکتاتوری ِ حاکم بر ایران چیزی نخواهد بود جز درغلتاندن ِ جامعه ﻰ ایرانی به چنگال چندین دهه استبداد و دیکتاتوری دیگر با روبنایی متفاوت (واکاوی و طرح و نقد این نظریه ها در این مجال نمی گنجد).
زنده باد آزادی و برابری
مهدی الله یاری
No comments:
Post a Comment