در بحث سه ویژگی کانون امروز، اشاره کردیم که مهمترین اهداف کانون، فعالیت در زمینه هایی مثل بیماران مخدر، کودکان کار، تن فروشی و مشکلات متفاوت کارگران و ... می باشد.
اما این خواست و هدف چیز جدیدی نیست. بسیاری از نهاد ها و سازمانهای غیر دولتی و همچنین بسیاری نهاد خیریه ای و … و بعضا در مواردی سازمانهای نیمه دولتی هم برای پرداختن به این مسائل به وجود آمده اند که هرکدام دارای کارنامه هایی، به هر معیار، می باشند.
سوالی که پیش می آید این است که چه ویژگی می تواند ما را از این هزاران نهاد موجود متفاوت کند؟
در آن مقاله ما به تحلیل مشکلات جامعه از سر خود جامعه اشاره کردیم، اما نگاه ما به جامعه چیست؟ در این نوشته کوتاه سعی می کنم تا روی این سوال کمی بیشتر مکث کنیم .
از چه منظری می توان دلایل ریشه ای تضادها و مشکلات اجتماعی را شناخت و نیرو و توان خود را علیه آن به کار برد. چگونه می توان در برابر شعارهای نهادهای خیریه ای و صدقه بده ها خلع سلاح نشد و سطحی بودن و تناقض رفتاری آنها را شناخت و روشن کرد. از چه روشی باید استفاده کرد تا در بحث زنان به دام فمینیسم و در بحث کودکان به دایگان مهربانتر از مادر تبدیل نشد و در عین حال آن سه ویژگی پیش گفته را نیز حفظ کرد؟
نگاه ما به جامعه به عنوان مجموعه ای از اتمهای منفرد و جدا از هم نمی تواند باشد. از نظر ما پدیده های اجتماعی به طور واقعی قابل درک نیستند مگر اینکه آنها را در چارچوب یک کلیت بررسی کنیم. این یعنی در نظر گرفتن جامعه به عنوان یک کل که با اجزای خود دارای ارتباطی چند وجهی است.
جامعه ای که به طبقات معین و دولت تقسیم شده و بررسی هر پدیده ای یا مثلا یک محله یا کارخانه بدون در نظر گرفتن رابطه ی آن با ساختار جامعه، طبقات و دولت به ما دیدی سطحی و تقلیل گرایانه و پراکنده خواهد داد. همانطور که در اکثر تحقیقات و آمارهای جامعه شناسی آکادمیک وجود دارد.
اما آیا این کلیت باید باعث شود که کانون امروز به یک پدیده ی منفعل و تابع آن کل تبدیل شود؟( 1 )
یا از جایگاه تاثیرگذاری به ورطه تاثیرپذیری حرکت کند؟ قطعا خیر. یعنی با توجه به نگاه کلی گرانه به جامعه نباید مقهور آن شد. باید ساختارهای اجتماعی را شناخت و برای جهت دهی مثبت و صحیح آنها تلاش کرد.
انسان در قدم اول انسان است،نه یک زن یا دانشجو یا معتاد و به همین اعتبار که در جامعه زندگی می کند دارای خواستها و نیاز های طبیعی و مشترکی با انسانهای دیگر است که بسته به تمدن و پیشرفت آن جامعه پیچیدگی این نیازها هم بیشتر است، و به تبع در پروسه ی رفع احتیاجات با پدیده هایی روبه رو می شود که یا او را از رسیدن به این نیازها محروم می کند و یا به او ضربه می زند. اما انسان در مقابل این پدیده ها تنها نیست تجربه هر روزه اش این را به او نشان می دهد، هرچند که اعتباری برای این تجارب قائل نباشد! باید این تجربه ها را شناخت، آنها را عینی کرد و ربط آن را با جامعه و سیستم آن مشخص کرد.
به امید دیدار شما در جلسات کانون امروز
-1 از طرفی برای رهایی از این دام باید جایگاه فاعل فردی را هم به نقد کشید و بر این نکته تاکید کرد که در جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم فاعلان فردی هر قدر هم که خیر خواه و صادق باشند برآیند کارشان از محدوده های کوچک فراتر نخواهد رفت .
No comments:
Post a Comment